چه عکاس گستاخی، پاپاراتزی لعنتی. از بالکن وارد شد و تقریباً لنز را در خرخر جوجه گذاشت. و او آنجا دراز کشیده است و فکر می کند: "چرا شوهرم حرف نمی زند؟ شاید این یک شوخی است. و شوهر هم همین فکر را در مورد او می کند و او حتی سخت تر به الاغ او می کوبد! و اینگونه بود که آنها یک زوج را درگیر کردند. لعنتی، باید پرده ها را ببندیم!
خواهر شیطان آن را به همه، ناپدری، همسایه، دوست پسر و همچنین برادرش می دهد. امروز به برادرش اجازه داد از بدنش استفاده کند. شیطون در حالی که والدینش در خانه نیستند، در حمام خلوت. او با آرامش به برادرش یک بالش خیره کننده می دهد و او نیز به نوبه خود که به ارگاسم می رسد، به این فکر می کند که به زودی این نوازش ها و لمس های زیبای یک خواهر ناز را تکرار کند.
بیدمشکتو به من نشون بده